ml> اسفند 1387 - مجمع طلاب شهرستان قیروکارزین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 اسفند 1387 - مجمع طلاب شهرستان قیروکارزین

خبر

پنج شنبه 87 اسفند 8 ساعت 5:11 عصر

                                          بسمه تعالی

 قابل توجه فضلا ء و طلاب محترم شهرستان قیروکارزین واقع در قم مشغول به تحصیل

 

هستند می رساندکه:

 

برای دوستان بزرگواری که جهت نام نویسی اینترنتی در دهم اسفند ماه با مشکل مواجه

 

هستند می رساند که وب سایت آماده خدمات رسانی به شما می باشد جهت اطلاع بیشتر

 

با ما تماس بگیرد.

 

آدرس:

afzarshomali@yahoo.com                                                   

 

 

........................................................................................................................................................................


نوشته شده توسط : رضاقاید

نظرات دیگران [ نظر]


عکس

پنج شنبه 87 اسفند 8 ساعت 5:10 عصر

نوشته شده توسط : رضاقاید

نظرات دیگران [ نظر]


مباحثه

پنج شنبه 87 اسفند 8 ساعت 5:9 عصر
سؤال: بین عرفان تشیع و دیگر مکتبهای عرفانی و تصوف اعم از مسلمان و غیر مسلمان چه فرق اساسی وجود دارد؟
پاسخ: معمولاً در عرفان شیعی راهی که بسوی ولایت الهی ختم می‌شود از راه ولایت اهل بیت است گذشته از اینکه همة احکام و حکم باید عمل شود به صورت شریعت، طریقتش این است که از ولای این خاندان بگذرد از اینجا تجاوز نکند و همین را مسیر قرار بدهد لذا وقتی از بعضی از ائمه سوال کردند که صراط مستقیم چیست می‌فرماید صراط مستقیم امام است یعنی انسان هم باید به احکام ظاهری عمل بکند عباداتش و معاملاتش بر اساس شریعت باشد واجبها را عمل بکند و از محرمات بپرهیزد و هم در مسئلة رهبری از ولایت خاندان پیغمبر صلوات الله وسلامه علیه تجاوز نکند و این را مسیر قرار بدهد چون این حصن ولایت که «ولایة علی بن ابی طالب حصنی»(1) این دالان ورودی آن حصن مهم است که «کلمة لا إله إلاّ الله حصنی»(2) بنابراین عرفان شیعی در مسیر دین و ولایت حرکت می‌کند. یعنی در مرحلة شریعت هم آنچه را که «ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»(3) برابر حدیث شریف ثقلین آنچه را که قرآن و عترت بیان کرده اند شریعت می‌شود.
(1) بحارالأنوار، ج 39، ص 246.
(2) بحارالأنوار، ج 49، ص 127.
(3) سوره حشر، آیه 7.
(مصاحبه حضرت استاد با روزنامه دی مسلم چاپ پاکستان، 15/11/1375)
‏2. راه‌های رقّت قلب چیست؟
رقّت قلب داریم و ضعف قلب، ممکن است کسی بگوید من در مدت عمرم یک ‏گوسفند را سر نبریده‌ام یا مرغی را ندیده‌ام که سر ببرند، این رقّت قلب نیست بلکه ‏ضعف نفس است. زیرا همین شخص که می‌گوید من تحمل دیدن گوسفند ذبح شده را ‏ندارم وقتی کباب گوسفند را می‌خورد و بوی کباب به مشام فقرا می‌رسد بی‌خیال ‏است و قلبش تکان نمی‌خورد و به فکر آنها نیست. رقّت قلب و عاطفه از فضائل انسانی ‏است در حالی که ضعف نفس فضیلت نیست. راهی که انسان با طیّ آن برابر دستورات ‏الهی خدمتی به خلق خدا انجام می‌دهد رقّت قلب است و آن راهی که با دستورات ‏الهی برابر نیست، ضعف نفس است.‏
رقیق القلب بودن این است که انسان وقتی فقیری را دید واقعاً متأثر بشود، از ‏قیامت و دوزخ که گفته می‌شود، از نابسامانی وضع یک عده‌ای واقعاً متأثر بشود، این را ‏می‌گویند رقّت قلب. راه رقّت قلب هم گناه نکردن است. از حضرت علی(علیه السّلام) ‏روایت شده است: «ما جَفّتِ الدّمُوع إلاّ لِقَسوَةِ القُلُوب وَ ما قَسّتِ القُلُوبُ إلاّ لِکَثْرَةِ ‏الذّنُوب»(1).‏
چشم‌ها گرفتار خشکی نمی‌شود مگر در اثر قساوت قلب، و قلب گرفتار قساوت ‏نمی‌شود مگر در اثر گناه زیاد.‏
‏…………………………………………………………………………‏
‏(1) بحار، ج 70، ص 55‏‎.‎

روشهاى تفسیرى اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) را ذکر فرمایید؟
1ـ اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) چون ظاهر قرآن را حجّت مى‌دانستند، آنچه را که از لغت، جمله، قراین، ‏سیاق و فرهنگ محاوره به دست مى‌آید و ظاهر آیه? و یا سوره? نامیده مى‌شود، حجّت مى‌دانستند، و به ‏ظاهر قرآن استدلال کرده و آیه? را تفسیر مى‌کردند، و این طریق که آنها طى کرده و امضاء نموده‌اند، یک راه ‏عمومى است که دیگران نیز مى‌توانند طى نمایند.‏
‏2ـ نوع دوم از منهج تفسیرى ائمه (علیهم‌السّلام) مربوط به تعیین حدود احکام و شرایع الهى است، و ‏این نوع مختص به ائمه (علیهم‌السّلام) بوده و دیگران از آن بى‌نصیب هستند، و در این طریق آنها مطلقهاى ‏قرآنى را مقیّد کرده، و تخصیصات مربوط به عمومات را ذکر مى‌نمایند، و شرایط و یا موانعى را بیان مى‌دارند.‏
این نوع از تفسیر، از ظاهر و لفظ عبارات قرآنى و از سیاق آیات، جملات و کلمات به دست نمى‌آید. مانند ‏قید و یا شرطى که براى نماز صبح، ظهر و یا عصر ذکر مى‌شود، مثل اینکه نماز صبح دو رکعت باشد و بلند ‏خوانده شود. بسیارى از امورى که شرایط، موانع، حدود، قیود و تخصیصات را بیان مى‌دارد، و مبهم‌ها را معین ‏مى‌کند، از این قبیل است، و آن بخشى از تفسیر اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) که عهده‌دار این امور است، ‏مختص به ائمه (علیهم‌السّلام) بوده و از راه وحى به دست مى‌آید. پیامبر اسلام (صلّى‌الله‌علیه‌وآله) وحى ‏تشریعى را از خداوند سبحان دریافت مى‌دارد و ائمه (علیهم‌السّلام) چون داراى رسالت و نبوّت نیستند وحى ‏تشریعى دریافت نمى‌کنند. امّا از وحیهاى تسدیدى و إنبائى و از الهام و اقسام دیگر وحى بهره مى‌برند. ‏
‏3ـ نوع سوم تفسیر ائمه (علیهم‌السّلام) مربوط به باطن قرآن است. قرآن کتابى است که نازل شده ‏است و نزول آن به تجافى نیست بلکه به تجلّى مى‌باشد.‏
نزول قرآن مانند نزول باران نیست، باران وقتى که از ابر فرود مى‌آید، به تجافى نازل مى‌شود و در نزول به ‏تجافى، قطره? باران تا زمانى که در بالا هست در پایین نیست و چون در پایین منتقل شود در بالا نخواهد بود.‏
نزول قرآن همانگونه که على (علیه‌السّلام) در نهج‌البلاغه به آن اشاره مى‌کند به نحو تجلّى است و از ‏بیانات نورانى امام صادق (علیه‌السّلام) و دیگر ائمه (علیهم‌السّلام) نیز این حقیقت استفاده مى‌شود. ‏‏«فَتجَلّى لهُم سُبحانَهُ فى کتابِهِ من غیر أن یکونوا رأوه»(1) یعنى، خدا در کتاب خود، قرآن، براى ‏بندگانش تجلّى کرده است و آنها او را نمى‌بینند.‏
نزول به تجلّى غیر از نزول با تجافى است. در نزول به تجلّى آن حقیقت، در عین حال که در مبداء و منبع ‏هست مرحله? وسطى و رقیق شده? آن به اوسط مراحل و مرحله? نازل‌تر و رقیق‌تر شده? آن به پایین‌ترین ‏مراتب مى‌رسد و از این طریق در دست دیگران قرار مى‌گیرد.‏
انسان اگر یک مطلب عقلى و عملى را، بعد از آن که در ذهن با تحقیق مجتهدانه به آن پى برد نازل کرده، ‏و بنویسد، این نزول به تجلى است. مطلب علمى که از ذهن تنزل پیدا مى‌کند مانند اشکى نیست که از ‏چشم پایین مى‌ریزد. زیرا در این صورت بعد از تنزل مطلب، در قلب و ذهن فرد چیزى باقى نخواهد ماند.‏
در هنگام تنزل یک مطلب علمى نخست در محدوده? خیال، براى آن، یک مقدمه، چند فصل و یک خاتمه و ‏همچنین فارسى و یا عربى نوشتن آن در نظر گرفته مى‌شود و بعد از آن دست به قلم برده و مقاله یا کتابى ‏تدوین مى‌گردد و یا آن که سخنرانى و گفتارى در مدّت یک ساعت و مانند آن ارائه مى‌گردد و این سخنرانى یا ‏کتاب که به تجلّى نازل شده، داراى دو طرف است، یک سوى آن در معرض شنیدار و دیدار دیگران و سوى ‏دیگر که طرف بالا و عمیق آن است به ذهن گوینده و نویسنده متعلق است و کسى که آن را شنیده و یا ‏مى‌خواند گاه از فهم آن و صعود به مقصود، باز مى‌ماند و گاهى دیگر به مقصود گوینده و نویسنده است راه ‏مى‌یابد.‏
معرفت نفس انسان در شناخت آثار الهى مفید است و از آن براى کیفیت نزول قرآن مى‌توان استفاده ‏کرد.‏
قرآن که به نحو تجلّى تنزل کرده است ریشه? اصلى آن در ام الکتاب است و خداوند سبحان از جایگاه آن ‏بدین‌سان خبر مى‌دهد: «و انّه فى امّ الکتاب لدینا لعلّى حکیم»(2) یعنى، به درستى که آن در ام الکتاب ‏در نزد ما است و همین کتاب در نزول به تجلّى به صورت عربى مبین ظاهر مى‌شود و این حقیقت در همه? ‏مراحلى که از ام‌الکتاب تا عربى مبین به وساطت فرشتگان و مانند آن به تجلّى طى مى‌کند، قرآن است و ‏چون در همه? مراحل قرآن است کسى که با لغت عربى و مانند آن آشنا است در همان محدوده از آن ‏استفاده مى‌کند، و کسى که به راه نزول قرآن آشنا باشد از ظاهر پى به باطن مى‌برد و از باطن به باطن ‏باطن.‏
اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) نیز فرموده‌اند که براى قرآن ظاهر و باطنى است و براى باطن آن باطن دیگر ‏است و براى باطن باطن آن بر همین قیاس باطنى مى‌باشد.‏
پس یکى از راههاى اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در تفسیر قرآن اظهار و بیان باطن قرآن است، زیرا آنها به ‏بطن‌هاى قرآن انس کامل دارند و به سیرى که قرآن در آن نزول کرده آشنا هستند، و طى این راه تا پایان و به ‏نحو کامل مختص به آنهاست، لیکن طى برخى از مراحل آن براى صاحبدلانى است که از راه تهذیب در خدمت ‏قرآن هستند.‏
‏4ـ نوع چهارم از راهى که اهل بیت (علیهم‌السّلام) در تفسیر قرآن پیموده‌اند و آن را نیز ترویج کرده و بر ‏آن تکیه نموده و شواهدى فراوان را نیز ارائه داده‌اند همان راهى است که سیدنا الاستاد علامه طباطبایى ‏‏(ضوان‌لله‌تعالى‌علیه) پیموده‌اند و در این روش برخى از آیات قرآن به کمک بعضى دیگر از آیات تفسیر مى‌شوند. ‏
در بعضى موارد اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) آیه‌اى را تفسیر مى‌فرمودند و چون از آنها در مورد دلیل آن تفسیر ‏پرسش مى‌شد، در پاسخ آیه‌اى دیگر را ذکر مى‌کردند چنان که در زمان یکى از خلفا، مادرى شش ماه پس از ‏ازدواج، فرزند خود را به دنیا آورد، خلیفه به رَجم او حکم کرد و اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) با حکم خلیفه با ‏استناد به آیات قرآن و از طریق انضمام آیات با یکدیگر، مخالفت کردند؛ و بدین ترتیب هم حکم خداوند را بیان ‏نمودند و هم خون بى‌گناهى را حفظ کردند.‏
در یک آیه، مجموعه? دوران باردارى تا پایان شیرخوارگى کودک سى‌ماه بیان شده «و حملُه و فصالُه ‏ثلاثون شهراً»(3) و در آیه? دیگر، شیرخوارگى کامل دو سال معرّفى مى‌شود. «و الوالدات یُرضعن ‏اولادهنّ حَولین کاملَین»(4) و چون دو سال یعنى بیست و چهار ماه از سى ماه کم شود مدّت شش ماه ‏براى حداقل دوران حمل باقى مى‌ماند.‏
این نوع از تفسیر نظیر نوع اوّل یک راه عمومى براى تفسیر است و هر انسانى که در خدمت قرآن بوده و ‏با آن انس بگیرد، مى‌تواند از ارجاع آیات قرآن به یکدیگر و جمع آیات، پیام و کلام خاص را از قرآن دریافت دارد.‏
در نوع نخست به ظاهر یک آیه? و یا سوره? استناد مى‌شود و در آن حال نمى‌توان گفت قرآن در این مورد ‏این مطلب را بیان مى‌دارد، بلکه باید گفت این آیه? و یا این چند آیه، این پیام را دارند. وقتى مى‌توان از پیام ‏قرآن درباره? یک مطلب سخن گفت که همه? آیات قرآن در کنار یکدیگر مورد توجه قرار گرفته و با اجتهاد، از ‏تفسیر برخى آیات نسبت به بعضى دیگر بهره‌برده شود. و در این مرحله نیز نمى‌توان گفت نظر اسلام در مورد ‏این مطلب همان است زیرا براى این ادعا باید روایاتى را که درباره? مطلب مورد نظر وارد شده در کمال اجتهاد ‏بررسى نموده و با استعانت از براهین عقلى در خدمت قرآن قرار گرفته و به جمع‌بندى و نتیجه‌گیرى همت ‏گمارد.‏
‏(1) نهج‌البلاغه، خطبه 147.‏
‏(2) سوره? زخرف، آیه? 4.‏
‏(3) سوره? احقاف، آیه? 15.‏
‏(4) سوره? بقره، آیه? 233.‏

 
پرسش و پاسخ »تفسیر
هدایت و اضلال در قرآن چگونه به خداوند نسبت داده مى‌شود؟
قرآن کریم هدایت و اضلال را به خداوند نسبت داده و مى‌فرماید: «یُضلّ الله من یشاء و یهدى من ‏یشاء»(1) خداوند هر کسى را بخواهد گمراه و هر که را بخواهد هدایت مى‌کند. با رجوع به قرآن و ارجاع آیات ‏به یکدیگر دو نوع هدایت به خداوند نسبت داده مى‌شود اول: هدایت عمومى و دوم: هدایت پاداشى.‏
هدایت عمومى، هدایت فراگیر و همگانى است که شامل همه? انسان‌ها مى‌شود مانند قرآن که در ‏وصف آن آمده است «هدى للنّاس» هدایت براى مردم است. هدایت عمومى، هدایتى ابتدایى است؛ کسى ‏که به هدایت ابتدایى پاسخ مثبت بدهد و به دنبال آن حرکت نماید و کسى که به قرآن معتقد شده و به حکم ‏آن آشنا گردد و در خدمت قرآن قرار گیرد از هدایت پاداشى بهره مى‌برد.‏
هدایت تشریعى، هدایتى عمومى است و بدون استثنا همه? انسانها را در بر مى‌گیرد، لیکن هدایت ‏پاداشى هدایت تکوینى است و کسى که از آن بهره‌مند شود وسایل رسیدن به مقصد به او اعطا مى‌شود. ‏قلب او به طرف کارهاى خیر نرم و ملایم مى‌شود و نسبت به شر تنفر پیدا مى‌کند و به آن گرایش پیدا ‏نمى‌کند.‏
هدایت پاداشى در تعابیر قرآنى مختص کسانى است که به هدایتهاى تشریعى پاسخ مثبت مى‌دهند، ‏مانند: «یَهدى الیه من أناب»(2) کسى که به سوى خداوند بازگردد و انابه نماید بسوى او هدایت مى‌شود ‏و یا «ان تُطیعوه تهتدوا»(3) اگر او را اطاعت نمایید، هدایت مى‌شوید و همچنین: «مَن یُؤمن بالله یَهدِ ‏قلبه»(4) کسى که ایمان به خداوند بیاورد دل او را هدایت مى‌نماید.‏
آیات بسیارى از قرآن کریم ناظر به این مطلب است که اگر کسى ایمان بیاورد و مقدارى بر آنچه ایمان ‏آورد، عمل نماید قلب او به آسانى به طرف خیر حرکت مى‌کند و معارف دینى را نیک مى‌فهمد.‏
هدایت پاداشى ایجاد علاقه و گرایش و تهیّه? توفیق و وسایل و مانند آن است.‏
اضلال و گمراه کردن خداوند برخلاف هدایت نمودن او به دو قسم تقسیم نمى‌شود بلکه براى اضلال بیش ‏از یک قسم نیست، زیرا خداوند ـ معاذ الله ـ اضلال ابتدایى ندارد و کسى را در ابتدا گمراه نکرده و فریب ‏نمى‌دهد، اضلال خداوند همواره کیفرى است و اضلال کیفرى شامل کسانى مى‌شود که على‌رغم هدایت ‏ابتدایى، که شامل عقل، فطرت و الهام فجور و تقوى از درون و وحى تشریعى و کتابهاى آسمانى، رسالت و ‏امامت از بیرون، دین را پشت سر گذارده و از نداى فطرت اعراض نموده و به طرف گناه حرکت مى‌نماید. ‏خداوند سبحان به انسان خاطى و گناهکار ابتدا فرصت توبه و انابه و بازگشت را اعطا مى‌کند و او اگر از این ‏مهلت نیز استفاده نکند به اضلال الهى گرفتار مى‌گردد.‏
قرآن کریم که اضلال را به مشیت الهى نسبت مى‌دهد در برخى از آیات مشیّت خداوند را توضیح داده و ‏مى‌فرماید: «و ما یُضلّ به الاّ الفاسقین»(5) یعنى؛ او با آن جز فاسقان را گمراه نمى‌کند.‏
اضلال خداوند بر خلاف هدایت امرى وجودى نیست، چه این که ضلالت نیز در قبال هدایت عدم ملکه ‏است، ضلالت یک امر وجودى نیست تا خداوند به کسى اعطا نماید بلکه بهره? نداشتن از الطاف الهى است.‏
خداوند، گرایش، علاقه، انس، اسباب و وسایل، دوست خوب، استاد خوب، شاگرد خوب و شرایط مناسب ‏را به فاسق اعطا نمى‌کند و امکان بهره‌ورى از این امور را از او سلب مى‌نماید و او را به حال خود رها مى‌کند ‏و به این ترتیب هواهاى نفسانى بر او چیره شده و زمام زندگانى او را به دست گرفته و در اختیار شیطان قرار ‏مى‌دهد. او دَرِ رحمت خود را بر انسان گمراه مى‌بندد. و در سوره? مبارکه? فاطر به این حقیقت اشاره شده ‏است که: «ما یَفتح الله للناس من رحمةٍ فَلا مُمسِک لها و ما یُمسک فلا مرسل له من بعده و هو ‏العزیز الحکیم»(6).‏
آنچه را که خداوند از رحمت بر بندگان خود بگشاید بازدارنده‌اى براى آن نیست و آنچه را او باز دارد، ‏گشاینده‌اى ندارد و خداوند شکست‌ناپذیر و حکیم است.‏
‏(1) سوره? مدثر، آیه? 31 و سوره? ابراهیم، آیه? 4. ‏
‏(2) سوره? رعد، آیه? 27.‏
‏(3) سوره? نور، آیه? 54.‏
‏(4) سوره? تغابن، آیه? 11.‏
‏(5) سوره? بقره، آیه? 26.‏
‏(6) سوره? فاطر، آیه? 2.‏


نوشته شده توسط : رضاقاید

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2